شکلهای مختلف درد عبارت اند از: درد- هیجان اجباری، درد – هیجان ضربهای، درد – تنش هیجانی و درد- هیجانی که بهطور روانی فراهم میشوند.
درد عاطفه اجباری یا تحمیلی
این درد، دردی است که از یک سوزن ناگهانی یا از ضربهٔ چکش بر روی انگشت یا از نیش سوزن یا از ضربه خفیف الکتریکی حاصل میشود. این درد از تمام حوادث دردناک زندگی روزمره به شرطی که باعث ترس یا تخریب حقیقی نشوند، ناشی میشود. از این رو چنین دردی کوتاه مدت است و به محض آنکه محرک دردناک قطع شود از بین میرود.
این درد یک حالت آماده باش کوتاه مدت ایجاد میکند وبا یک بازتاب دفاعی همراه است. در معنای دفاعی جریان درد تردیدی وجود ندارد، حتی میتوان گفت درد یک نظام دفاعی مستقل است. این نظام دفاعی در لحظهای که خشم دفاعی یا خشونت و در نتیجه با عمل محرکه خود، ممکن است برای ایجاد بازتاب فرار کافی باشد و به کار میافتد و این نظام بهطور بلند مدت نیز مؤثر واقع میشود. فرد درسایه چنین تجارب دردناکی قادر است که در آینده از هرچه ممکن است برای او زیانبار باشد دوری گزیند و در برابر برخی محرکات مضر و دردآور، پاسخ مناسب وسازش یافتهای ازخود نشان دهد.
درد – هیجان ضربهای
هیجان ضربهای را میتوان یک حادثهٔ هیجانی که دارای یک معنای حیاتی و کاملاً غیرمنتظرهاست، تعریف کرد. وقتی که یک تجربهٔ دردناک خیلی شدید میشود بهطوریکه فرد انتظار آن را ندارد، حالتی را در فرد فراهم میآورد که آن حالت را میتوان حالت هیجان – ضربهای نام نهاد. این نوع هیجان مدتی طول میکشد و از حیث مدت متغیر میباشد و بعد ضایعاتی که موجد آن شده بودند عمدتاً در فرد باقی میمانند.
در این درد، یا فرد بی هوش میشود که میتوان آن را انهدام نجات بخش نامید زیرا در حکم یک نظام دفاعی فوری است که به فرد فرصت میدهد تا هنگام اختلال مغزی، از حیات خود دفاع کند و از کار افتادن مکانیزمهای سازشی را با اوضاع و احوال جدید جبران کند. این شرایط غالباً وقتی که در درد غیرقابل تحمل است بروز میکند یا برعکس، اختلال عصبی حاد به صورت تلاطم درهموبرهم ظاهر میشود. به قول عوام فرد دست و پایش را گم میکند و درست مانند جانوری رفتار میکند که درچنین مواردی نالان از هر طرفی پا به فرار میگذارد وبا هرچه در مسیرش باشد تصادم میکند ویا به سرعت به دور خود میپیچد.
بی هوشی را میتوان به عنوان یک نظام دفاعی فوری تلقی کرد که غالباً اقدام دفاعی را سبب میشود و موضوع در حافظه ثبت شده و منبع ترش شدید از در آینده میشود بهطوریکه فرد برای بار دیگر از قرار گرفتن در چنین شرایط دردناکی دوری میگزیند. بدیهی است که شدت ودوام دردی که موجب چنین رفتار آشفتهای میشود در افراد مختلف، متفاوت است.
درد – تنش هیجانی
این نوع درد طولانی است و به اندازهای شدید است که فرصت آرامش به فرد نمیدهد مگر آنکه فرد داروی مسکن مصرف کند. در این درد، ترس باعث تشدید آن نمیشود. شرایط خوب جسمانی – عصبی خودکار موجب میشوند که فرد بتواند در برابر هرنوع تجاوزی به کمک واکنشهای حفظ تعادل بهتر ازخود دفاع کند. محققان به این نکته اشاره میکنند که پارهای از اشخاص ضعیفالبنیه و عصبی در برابر درد طاقت کمتری نشان میدهند.
درد- عاطفهای که در روان تدارک مییابد
دردی که فقط از یک تغییر روانی ناشی میشود همان است که در اصطلاح به رنج روانی معروف است. در واقع رنج روانی یکی از مظاهر روانی است که به صورت عاطفه یا یک احساس عمیق تجلی میکند.
درد جسمانی یک پدیده روانی – جسمانی است، درحالی که درد روانی یک واقعیت اساساً روانی است. در مورد درد روان باید گفت که این نیز همانند هر واقعیت عاطفی- هیجانی دیگراست منتهی نسبت دخالت عناصر جسمی وروانی در این درد به طرف کفهٔ عناصر روانی میچربد. به علاوه این نسبت تابع درجهٔ شدت رنج روانی است. وقتی رنج روانی وخیم ویا هیجانپذیری زیاد است نه تنها تجلیات مختلف درد جسمانی نظیر آه و ناله، اشک و حرکات بدن وارد میدان میشوند بلکه همچنین خلق و خوی، نظام عصبی خودکار و در نتیجه همه جسم به نحوی کم و بیش مهم در آن دخالت میکنند. تفاوت مهم دیگر بین دردهای جسمانی – روانی وروانی این است که درد روانی به جای آنکه فرد از درد در یک قسمت مخصوص بدن خود بنالد از دردی پراکنده رنج میبرد. اگر حالت رنج روانی به اندازه کافی به اندازه کافی شدید و طولانی باشد یک حالت افسردگی خفیفی شخص پیدا میکند. به این ترتیب شخص پس از یک غم و غصهٔ شدید پدیدهای ازخود نشان میدهد که به درد روانی معروف است ومی توان آن را یک نوع درد- بیماری نامید. یعنی در واقع یک نوع بیماری سازگاری است که از رنجهای روانی ناشی میگردد و حتی میتوان گفت که یک نوع درد عاطفهاست که ریشههای روانی دارد وعلت آن را نباید در شرایط خارجی جست.